زندگی من به عنوان یک کدو (2016)
هشدار سامانه همتا
۲,۵۰۰ تومان
ناموجود
این محصول در حال حاضر موجود نمی باشد، اما می توانیداعلان را فعال کنید تا به محض موجود شدن به شما اطلاع دهیم
۲,۵۰۰ تومان
ناموجود
این محصول در حال حاضر موجود نمی باشد، اما می توانیداعلان را فعال کنید تا به محض موجود شدن به شما اطلاع دهیم
مادرش همیشه او را کدوسبز صدا میکرد، برای همین دوست دارد بقیه هم با این اسم صدایش بزنند. وقتی کدوسبز مجبور میشود به مرکز نگهداری از کودکان برود اصلاً حس خوبی ندارد و دلش میخواهد برگردد خانه. بعضی وقتها پیش میآید که به خاطر یک اتفاق ناراحت باشیم ولی نتوانیم ناراحتیمان را نشان بدهیم. کدوسبز هم ناراحت است. او برای اینکه پدر و مادرش کنارش نیستند غصه میخورد. ولی این غصه را با گریه کردن و یا صحبت کردن، نشان نمیدهد. اگر انیمیشن ظاهر و باطن را دیده باشید، میدانید که غصه و شادی چطور در خاطراتی که داریم و در درونمان ذخیرهشان کردهایم، جاسازی میشوند.
بچهها کدوسبز را مسخره میکنند و میگویند کی دوست دارد کدوسبز باشد؟ یکی از بچهها که اسمش سیمون است به او میگوید سیبزمینی! ولی کدوسبز توجهی به حرفهای او ندارد. تا اینکه یک روز سیمون بادبادک او را برمیدارد. کدوسبز این بادبادک را به یاد پدرش ساخته و جز چیزهایی است که از خانه با خودش آورده. کدوسبز بر سر بادبادک با سیمون دعوایش میشود ولی همین دعوا دشمنی آنها را از بین میبرد. سیمون شروع میکند به حرف زدن. درباره مشکلات خودش میگوید و این که چطور شد به مرکز نگهداری فواره آمد. کدوسبز هم ماجرای خودش را تعریف میکند. آنها با هم دوست میشوند و بعد از این اوضاع برای کدوسبز روبهراه میشود. کدوسبز ماجراهایی که در آن مرکز رخ میدهد را نقاشی میکند. از اینکه یکی از بچهها خمیر دندان خورده و یا سیمون هیچوقت حمام نمیکند و یا یکی از بچهها دردسر دیگری درست کرده، همه را نقاشی میکند. او این نقاشیها را برای آقای پلیس میفرستد. آقای پلیس کسی است که اولین بار کدوسبز را به این مرکز آورد. او بدون اینکه وظیفهاش باشد گاهی به کدوسبز سر میزند و بهش میگوید که از او خوشش میآید. چیزی نمیگذرد که یک دختر هم وارد مرکز میشود. او یک عمه دارد ولی عمهاش بدجنس و بداخلاق است و رفتار خوبی با او ندارد. اسم این دختر کامیل است. کامیل میتواند جلوی قلدریهای سیمون بایستد. همهی بچهها از کامیل خوششان میآید. کدوسبز هم دلش میخواهد با کامیل دوست شود. بچهها در مرکز فواره با هم خوش میگذرانند. آنها با هم دوست شدهاند و دیگر هیچکس دیگری را اذیت نمیکند. تازه مسئول مرکز هم آنها را به کوهستان میبرد تا با هم برفبازی کنند. بچهها با این که پدر و مادر ندارند ولی معنی شادی و خوشبختی را میفهمند. یک روز آقای پلیس به دیدن کدوسبز میآید و خبر تازهای به او میدهد. فکر میکنید چه اتفاقی برای کدوسبز میافتد؟
زندگی من به عنوان یک کدو (2016)
دیگران را با نوشتن نظرات خود، برای انتخاب این محصول راهنمایی کنید.
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید. بهتر است در نظرات خود از تمرکز روی عناصر متغیر مثل قیمت، پرهیز کنید. به کاربران و سایر اشخاص احترام بگذارید. پیامهایی که شامل محتوای توهینآمیز و کلمات نامناسب باشند، حذف میشوند. از ارسال لینکهای سایتهای دیگر و ارایهی اطلاعات شخصی خودتان مثل شماره تماس، ایمیل و آیدی شبکههای اجتماعی پرهیز کنید. با توجه به ساختار بخش نظرات، از پرسیدن سوال یا درخواست راهنمایی در این بخش خودداری کرده و سوالات خود را در بخش «پرسش و پاسخ» مطرح کنید. هرگونه نقد و نظر در خصوص سایت فروشگاه ما، خدمات و درخواست کالا را با ایمیل info@yourdomain.com یا با شمارهی ۰۰۰۰ - ۰۲۱ در میان بگذارید و از نوشتن آنها در بخش نظرات خودداری کنید.